دیشب دفترچه قسطامو ورق می زدم. تمومی نداره! تا آخر عمر بدهکار مهربونیاتم
..
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من؟
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
!
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت،بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت
قلب من در شهر چشمان تو جا مانده است قدر یک شب هم شده از آن پرستاری کنی
batting eyelashes
کنار دریا نشسته بودم و از غم دوریت آرام گریه می کردم قطره ای از اشکم به دریا افتاد، تا زمانی که آن قطره اشک را پیدا کنم دوستت دارم
من همان قاب تهی، خسته و بی تصویرم که برای تو و تصویر دلت می میرم
در محکمه روز قیامت کنم از تو شکایت، به خدایت گویم که مرا کشته دو چشمان سیاهت
وفای بی وفایان کرده پیرم، برم یار وفاداری بگیرم، اگر یار وفاداری ندیدم، سر قبر وفاداری بمیرم
کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد، تا که هر بی سروپایی نشود عاشق دلدار کسی
shame on you